black flower(p,269)
black flower(p,269)
تهیونگ: تهیون حالا وقت غذا خوردن نیست اون مردک می خواد به تو هم مثل من تجاوز کنه... باید فرار کنیم.
دختر چند ثانیه چشماش رو بست.
تهیون: می دونم.... اگه میخوای باهم از اینجا فرار کنیم باید بخوری تا انرژی داشته باشی.
گفت و تهیونگ به حرفش عمل کرد.
تهیونگ یه گاز از چیز برگرش گرفت و به خاطر مزه ی خوبش توی دلش ناله کرد.
تهیون: خانم دو فکر همه جاشو کرده تا اون هست نمی تونیم کاری انجام بدیم.... باید سر فرصت دست به سرش کنیم.
تهیون خیلی اهسته کنار گوش تهیونگ لب زد و پسر مو نقره ای لباش رو روی هم فشار داد.
تهیونگ: می تونی همه چیز رو به پلیس بگی و هر دومونو نجات بدی.
تهیون با تاسف برای خودش سرشو رو تکون داد.
تهیون: نمی تونم تهیونگ حتی اگه کمکت هم کنم به هر حال من شریک جرمم و کم کم چند ماهی رو باید تو زندان سپری کنم و در ضمن...
مکثی کرد و لباش رو روی هم فشار داد.
تهیون: من یه دختر دارم که به جز من هیچکس رو نداره نمی تونم تنهاش بذارم.
دهن تهیونگ از تعجب باز موند.
تهیونگ:دختر؟ چرا من.....
نتوست بیشتر از این حرفی بزنه
تهیون: نگران نباش وقتی هجده سالم بود به دنیا اومد پس هیچ ارتباطی با تو نداره... متاسفم تمام پولهایی که به حسابم میریختی و برای اون استفاده می کردم.
تهیونگ چند بار چشماش رو باز و بسته کرد و سعی کرد چیزی که شنیده بود رو هضم کنه.
تهیونگ: تهیون حالا وقت غذا خوردن نیست اون مردک می خواد به تو هم مثل من تجاوز کنه... باید فرار کنیم.
دختر چند ثانیه چشماش رو بست.
تهیون: می دونم.... اگه میخوای باهم از اینجا فرار کنیم باید بخوری تا انرژی داشته باشی.
گفت و تهیونگ به حرفش عمل کرد.
تهیونگ یه گاز از چیز برگرش گرفت و به خاطر مزه ی خوبش توی دلش ناله کرد.
تهیون: خانم دو فکر همه جاشو کرده تا اون هست نمی تونیم کاری انجام بدیم.... باید سر فرصت دست به سرش کنیم.
تهیون خیلی اهسته کنار گوش تهیونگ لب زد و پسر مو نقره ای لباش رو روی هم فشار داد.
تهیونگ: می تونی همه چیز رو به پلیس بگی و هر دومونو نجات بدی.
تهیون با تاسف برای خودش سرشو رو تکون داد.
تهیون: نمی تونم تهیونگ حتی اگه کمکت هم کنم به هر حال من شریک جرمم و کم کم چند ماهی رو باید تو زندان سپری کنم و در ضمن...
مکثی کرد و لباش رو روی هم فشار داد.
تهیون: من یه دختر دارم که به جز من هیچکس رو نداره نمی تونم تنهاش بذارم.
دهن تهیونگ از تعجب باز موند.
تهیونگ:دختر؟ چرا من.....
نتوست بیشتر از این حرفی بزنه
تهیون: نگران نباش وقتی هجده سالم بود به دنیا اومد پس هیچ ارتباطی با تو نداره... متاسفم تمام پولهایی که به حسابم میریختی و برای اون استفاده می کردم.
تهیونگ چند بار چشماش رو باز و بسته کرد و سعی کرد چیزی که شنیده بود رو هضم کنه.
- ۲۲.۸k
- ۲۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط